ناپلئون بناپارت / رهبر و حاکم
تنها انقلاب خطرناک انقلاب گرسنگان است، من از شورش هایی که دلیل آن بی نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست هزار نفری بیم دارم!
متن درباره جنگ یا جمله درباره جنگ عنوان آرشیو جامعی است از بهترین نقل قول ها ، اشعار کوتاه ، متن ها ، سخنان و جملات با عنوان و مضمون جنگ.
تنها انقلاب خطرناک انقلاب گرسنگان است، من از شورش هایی که دلیل آن بی نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست هزار نفری بیم دارم!
انسان نیمه اول عمرش را سر غرورش میجنگد و در نیمه دوم عمرش به دنبال چیزهایی میافتد که به خاطر غرورش از دست داده...
زندگی یک میدان نبرد است، همیشه یک میدان نبرد بوده است و همیشه یک میدان نبرد خواهد بود و اگر این طور نبود هستی به آخر میرسید...
جنگ چیز زشتی است اما زشت ترین چیز نیست، وضعیت فرسوده و تنزل یافته احساس اخلاقی و میهن پرستانه که فکر میکند هیچ چیز ارزش جنگ را ندارد بسیار بدتر ...
جنگ تنها یک فرار بزدلانه از مشکلات صلح است.
جنگ صرفا فراری بزدلانه از مسائل و مشکلات صلح است.
هیچ وقت فکر نکن که جنگ هر قدر هم منصفانه و یا ضروری باشد، چیزی جز جنایت باشد.
هر چه بکارند همان را درو خواهند کرد، انسان خون میریزد، تخم بیدادی و ستمگری میکارد، پس در نتیجه ثمره جنگ و درد و ویرانی و کشتار میدرود!
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که...
جنگ پایان خواهد یافت و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقی میماند آن مادر پیری که چشم به راه فرزند شهیدش است
و آن دختر جوانی که منتظر معشوق خویش...
تمام تاریخ عبارت است از جنگ دو سرباز که یک دیگر را نمیشناسند، برای دو نفر که هم دیگر را میشناسند و نمیجنگند.
آه اگر میتوانستم به سرزمینی بگریزم که در آن لباس نظامی به چشم نخورد، که صدای طبل جنگ به گوش نرسد، که سخن از کشتار به میان نیاید، کاش میتوانستم...
عاقبت همهی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت ، ما که روی آن دمی به هم دیگر مجال آرامش ندادیم.
وقتی که صدای حادثه خوابید ، بر روی سنگ گور من بنویسید یک جنگجو که نجنگید ، اما شکست خورد...
ما همه قاتل هستیم ، ما همیشه میکشیم
نه فقط در جنگ ها ، نه فقط در شورش ها و نه فقط با عدام
با بی احترامی و تحقیر ، با بی تفاوتی و سکوت
این ها چی...
من گور کسانی را دیدم که برای حقشان نجنگیدند ، تا مبادا کشته شوند!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…