پائولو کوئلیو / نویسنده
کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست بلکه تبدیل جهان به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است، پس همه ما میتوانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست بلکه تبدیل جهان به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است، پس همه ما میتوانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
خنجرهای بیشماری در من فرو رفتهاند، وقتی گلی به من تعارف میکنند، نمیتوانم دقیقا بفهمم که چیست!
قلب، خاک خوبی دارد هر دانه که در آن بکاری از هر جنس از همان جنس صدها دانه برمیداری...
از مهر دوستان ریاکار خوش تر است
دشنام دشمنی که چو آیینه راستگوست...
در زمان ما خنده ارزان نیست، خنده از ته دل
تا بخواهی پوزخند، زهرخند و ریشخند اما یک خندهی پاک...
کاش میجستی، قایمش میکردی و به دیوار اتاقت می...
سالی نوروز بی خبر میآید
دروازه های بسته به ناگاه فراز خواهد شد
دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهند شد
و نور...
از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و میپندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد!
مردی که در باغچهاش کار میکند
آن کس که از وجود موسیقی سپاس گزار است
آن کس که از یافتن ریشهی واژهای لذت میبرد
آن کس که ترجیح میدهد حق با دیگ...
مثل گذشته ها مهربان باشید، این عبارت را که میگفت کوشید که لبخند بزند اما چشمانش پر از اشک بود...
این صورت هایی که هر روز در خیابان ها میبینید کاملا عاری از امید ساخته نشدهاند با آن ها مهربان باشید، همچون شما آن ها نیز نگریخته اند.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم، و من آن روز را انتظار میکشم حتی روزی که دیگر نباشم...
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت ها به ما دهد
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن ها علاقه و ...
همه چیز را رها کن، به جز دلی که برای خوشحال کردنت دست به هر کاری میزند...
در نگاهات همهی مهربانیهاست، قاصدی که زندگی را خبر میدهد و در سکوتات همهی صداها، فریادی که بودن را تجربه میکند...
دلم میخواهد چشم هایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم
دلم میخواهد ببوسمت ، آنقدر ببوسمت که تشنگیام تمام شود...
انسان خوبی باش ، اما وقتت را برای اثباتش به دیگران تلف نکن!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…