جمله درباره علاقه

حاضرم به کل نبوغ و تمام کتاب‌هایم پشت کنم، اما در مقابل جایی در این دنیا زنی دلواپس باشد که به ناهار می‌رسم یا نه!

از حیرانی و سکوتم غمگین نشو و گمان نبر که میان من و تو چیزی عوض شده، آن گاه که نمی‌گویم دوستت دارم یعنی دوست‌ترت دارم!

تو تنها علتی هستی که به خاطر آن روز‌های بیشتر، شب‌های بیشتر و سهم بیشتری از زندگی ‌می‌خواهم...

اگر هشتاد ساله‌ هم بشوم باز مثل جوان‌ها دوستت دارم، اگر هزار سال دیگر هم به دنیا بیایم باز دوستت دارم، اگر باد هم خاکم را ببرد باز هم دوستت دارم...

نیاز به خبردار بودن از حال تو دل مشغولی من است، تنها از راه نامه‌های توست که قادر شده‌ام حتی بی اهمیت ترین کار‌های روزانه‌ام را انجام بدهم!

اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم در سینه، هیچ نیست به جز آرزوی تو...

تو، آسمان آبی آرام و روشنی
من، چون کبوتری که پرم در هوای تو...

من از چشمان زیادی گذر کردم، اما فقط غرق چشمان تو شدم!

روزی که تو را دیدم، فهمیدم که قلبم دیگر جایی برای دیگری ندارد، تو روح منی...

آن قدر دوستت دارم که خودم هم نمی‌دانم چقدر دوستت دارم، هر بار که می‌پرسی چقدر، با خودم فکر می‌کنم دریا چقدر حساب موج‌هایش را دارد!

کوله ‌باریست پر از هیچ که بر شانه‌ی ماست، گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست...

تن تو آهنگی‌ست و تن من کلمه‌ای که در آن می‌نشیند!

به من گفت بیا
به من گفت بمان
به من گفت دوست بدار
به من گفت بمیر
آمدم، ماندم، دوست داشتم و مردم...

صدایت را که می‌شنوم، خورشید در دلم طلوع می‌کند...

برای خاطر تو، خود را به دار عشق می‌آویزم!

برای مبارزه با بیماری خاص مردان، یعنی تحقیر خویشتن، مطمئن ترین درمان آن است که زنی باهوش آنان را دوست بدارد.