هوشنگ ابتهاج / شاعر
اما در این زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست...
اما در این زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست...
هرگز در برابر پرسشی عاجز و درمانده نشدم به جز در مقابل کسی که پرسید : تو کیستی؟
در وجود انسان ها همیشه آرامشی است که هنگام درماندگی به سوی او پناه میبرند، یک پناهگاه خلوت در مرز گریستن...
دین انسان را زخمی ، بیمار و درمانده میکند آن گاه نام این درماندگی و این عجز را درمان و رستگاری میگذارد.
عزیز دلم ، اگر بچه های فقیر خیابان را خوشحال میکنی مرا هم خوشحال کن ، من کمتر از آن ها درمانده نیستم
تو هیچ نمیتوانی تصور کنی که من چه شباهت زیا...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…