آلبر کامو / نویسنده
من در زندگی به اندازه الان که خودم را به تمامی به تو سپردم، احساس امنیت نکردهام...
من در زندگی به اندازه الان که خودم را به تمامی به تو سپردم، احساس امنیت نکردهام...
نه گفتن، موهبت بزرگیست که جهان را امن تر میکند و روانت را آسودهتر!
امنیت بدون آزادی نامش زندان است!
خودت را به من بسپار آنطور که من هم خودم را به تو میسپارم، تمام و کمال
من هرگز در زندگی به اندازهی الان که خودم را به تمامی به تو سپردهام احساس ...
آه اگر میتوانستم به سرزمینی بگریزم که در آن لباس نظامی به چشم نخورد، که صدای طبل جنگ به گوش نرسد، که سخن از کشتار به میان نیاید، کاش میتوانستم...
از دست نده کسی را که وقتی اسمت را میبرد ، گویی مکان امنی را توصیف میکند...
در نیمه دوم زندگی کم و بیش به این واقعیت میرسیم که سعادت تقریبا افسانه ولی رنج واقعی است
لذا انسان های عاقل تنها به دنبال دوری از رنج و دستیابی ب...
امنیت تنها به معنی عدم جنگ در کشور نیست ، امنیت حقیقی یعنی تمام افراد جامعه بدون توجه به نژاد ، دین ، طبقه ، جنسیت و پایگاه اجتماعی از حقوق یکسان ب...
بگذار دوستت بدارم تا از اندوه دور بمانم
تا از تاریکی برهم تا از زشتی دور شوم
بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم ای امن ترین مکان ها...
ممکن نیست سخاوتمند تر از یک زن باشی اگر به او امنیت دادی ، برای تو وطن خواهد شد...
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا بادهی گلگون آرند
تو زر نهای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند ...
اگر کسی آزادی شما را بگیرد ، مطمئن باشید که نان شما نیز در معرض تهدید است ...
آن ها که آزادی اساسی خود را فدای ذره ای امنیت موقتی میکنند ، نه لیاقت آزادی را دارند و نه لیاقت امنیت را ...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…