نادر ابراهیمی / کد 15123
من تسلیم این گردباد کوبنده ضد زندگی که اسمش را «زندگی روزمره» گذاشتهاند نمیشوم...
داستاننویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کردهاست. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از معدود سخنوران ایرانی بهشمار میرود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بودهاند.
تا سال ۱۳۸۰ بیش از صد کتاب و همچنین نوشتارهای دربارهٔ او به چاپ رسیدهاست.
ابراهیمی در ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری تومور درگذشت.
من تسلیم این گردباد کوبنده ضد زندگی که اسمش را «زندگی روزمره» گذاشتهاند نمیشوم...
عزیز من، اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست
بگذار یکی نباشد، بگذار فرق داشته باشیم
بگذار در عین وحدت، مستقل باشیم
بخواه که در عین یکی بودن،...
قلب، خاک خوبی دارد هر دانه که در آن بکاری از هر جنس از همان جنس صدها دانه برمیداری...
قلب؟ راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است...
برا خانه سوخته باز شايد بشود خانهای بنا کرد، دل سوخته را بگو چه کنيم؟
در زمان ما خنده ارزان نیست، خنده از ته دل
تا بخواهی پوزخند، زهرخند و ریشخند اما یک خندهی پاک...
کاش میجستی، قایمش میکردی و به دیوار اتاقت می...
گمان میبرم که اگر خداوند صد هزار گونه خنده میآفرید اما رسم اشک ریختن را نمیآموخت قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمیآورد!
هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر
کسی مانده است که خواهد آمد، باور کن
کسی که امکان آمدن را زنده نگه میدارد، بنشین به انتظار...
ما را نگاه کن که به آزادی و سفره خالی قانعیم
اما آن ها همین را هم قبول نمیکنند، شاید برای این که میدانند
در آزادی هیچ سفره ای خالی نمیماند...
احتیاط باید کرد همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز...
ما هرگز از آن چه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم ، ترس سوغات آشنایی هاست.
و عشق اگر با حضور همین روزمرگی ها عشق بماند، عشق است
عشق یعنی قهوه یخ کرده کنار تو...
هیچ نیازی در کودکی به قدرت نیاز به حمایت پدر نیست.