جمله مولانا درباره تنهایی :
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم
دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان وگر حزینم
بجز آنچه تو خواهی من چه باشم
بجز آنچه نمایی من چه بینم
گه از من خار رویانی گهی گل
گهی گل بویم و گه خار چینم
مرا تو چون چنان داری چنانم
مرا تو چون چنین خواهی چنینم
در آن خمی که دل را رنگ بخشی
چه باشم من چه باشد مهر و کینم
تو بودی اول و آخر تو باشی
تو به کن آخرم از اولینم
چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینم…