جمله سهراب سپهری درباره احساسات :
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر کرد…
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زرهپوش از روی رویای کودک گذر کرد…
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…