جمله مرتضی کیوان درباره انتظار :
ای صمیمی ، ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام میآیی
دیدنت حتی از دور آب بر آتش دل میپاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم و دل من به نگاهی از دور طفلکی میسازد
ای قدیمی ، ای خوب تو مرا یاد کنی یا نکنی ، من به یادت هستم
من ، صمیمانه به یادت هستم
آرزویم همه سر سبزی توست
دائم از خنده لبانت لبریز ، دامنت پرگل باد…