جمله چارلز بوکوفسکی درباره احساسات :
يک جايی می رسد
که آدم دست به خودکشی می زند
نه اينکه يک تيغ بردارد رگش را بزند، نــه ،
قيد احساسش را می زند…
يک جايی می رسد
که آدم دست به خودکشی می زند
نه اينکه يک تيغ بردارد رگش را بزند، نــه ،
قيد احساسش را می زند…
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…