جمله راینر ماریا ریلکه درباره تنهایی :
دست ها را بلند می کنم عشق من ، میشنوی؟
خش خش می کنند، میشنوی؟
کدام حرکت است از انسان های تنها که صدایش را اجسام زیادی نشنوند؟
پلک ها را میبندم عشق من ، میشنوی؟
این هم صدایی است که تا تو میرسد
و حالا پلک باز می کنم، می شنوی؟
پس چرا اینجا نیستی؟
نشانه های کوچک ترین حرکت من
بر جا میماند در این سکوت ابریشمی
و حتی رد کوچکترین تمنا میماند در پرده کشیده بر دور دست ها
در هر دم و بازدمم ستاره ها بلند میشوند و سرنگون
و بو ها به آبشخور لب هایم میآیند ، در آن ها بازوهای فرشتگان دور را باز میشناسم
این همه را فقط فکر میکنم : تو را نمیبینم.